11
همیشه دلم میخواست بنویسم ، از درونم صحبت کنم و از وجودی که ریشه ای عمیق در افکارم دارد صحبت بکنم . اما حیف ، حیف که خیلی جاها ، مکان ها و زمان ها که نیاز به کسی داشتم که حرف هایم را بشنود ، آن را نیافتم ، شاید آن موجود برای هیچ کس وجود نداشته باشد ... حیف که نیست آن گمشده ای که نواقص و خواسته ها و اشتیاقات مرا کامل کند و به سمتی که به ناکجاآباد ختم میشود بکشاند. این تنهایی هم خودش حکمتی دارد ، یا شاید حکمتی ندارد ، من آن را میخواهم .... تکلیف ام با خودم هم معلوم نیست .
اما شاید همین بوده که مرا ساخته و پرورش داده ... ولی پرورشی که دوست داشتم خیلی بهتر از این ها بود .... واقعا این حس به برتری از کجا می آید ؟ این همه احساس و شور و شعف از کجا می آید ؟ این همه روابط و افکار از کجا می آید .... آیا در کل جهان این فقط ما ایم که از ویژگی ها برخورداریم ؟ اصلا وجود و مبدا این همه آفرینش و .. از کجاست ؟ واقعا زمین از ابتدا از کجا آمده و علت زمین از کجا آماده ؟ ان نقطه آغازین این همه اتفاق از کجا شروع شده ؟ چرا این همه اتفاق در کنار هم تبدیل به الان ما شده و چرا گونه ای دیگر نشده ؟ اصلا این تفکر از کجا آمده ؟
میخواستم در مورد دغدغه های خودم حرف بزنم ولی باز هم با شروع به نوشتن مسیر حرکت ام به سمت موضوع همیشگی و سوال هایم رفت ... اصلا چرا این همه اتفاق در کنار هم رخ می دهد ؟ حدس میزنم حرف های الان ام از تاثیر درس های دینی است که حفظ کردم ... کتاب دینی ای که آزمونش حفظی است ... باید گریه کرد به حال انسان ها ... به حال خودم ... و به حال نادانی ام ...
اگرواقعا خدا وجود داشته باشه چقدر پاسخ به بعضی از این سوالات آسان میشود ... بعضی ها شاید فکر کنند دین هم از افکار انسانی سرچشمه گرفته باشد ... شاید درست باشد شاید اشتباه باشد ... تشخیص آن با عقل و منطق ماست و مطالعه نشانه هایی مثل قرآن که ادعا میشود ازجانب خدا بر انسان ها نازل شده ... آیا با خواندن این کتاب و درک آن باز هم فکر خواهیم کرد که خدایی وجود ندارد و این نوشته ها از آن یک انسان است ؟ نه من اینطور فکر نمیکنم ...
اصلا برای یک انسان چرا باید این همه اهمیت داشته باشد که بخواهد از دروغ خدایی به وجود آورد که دارای تمام خصوصیات و محیط بر تمام عالم است ؟ مگر اسم آن انسان مورد پرستش قرار خواهد گرفت که بخواهد خدا بیافریند ... دلیل محکمی برای این موضوع پیدا نمیکنم ... اصلا فرض میکنیم انسان ها تمام این ماجراهای دین را ساخته اند. با این حال باز هم برای من پرسش میشود که چه چیزی سبب تمایل به این کار و به وجود آوردن همچین خدایی در میان آن انسان های سازنده دین و خدا شده است ؟ حتما یک کشش درونی و تمایل یا حتی احساس خلا همچین موجودی به نام خدا بین آن ها مشاهده میشده و برایشان دغدغه بوده که اقدام به این کار کردند ...پس با این وجود خداوندی بوده که و هست و برای همیشه خواهد بود...
ارتباط با چنین خداوندی شاید برای بعضی ها سخت باشد ، علت گرفتار شدن انسان ها در گناه هم شاید همین باشد که آن ها خدایی که از همه چیز بی نیاز است و به هر کاری توانا است را با چشم ظاهری نمی بینند و گرنه اگر چنین خداوندی به معنای جسمانی در بین انسان ها حضور داشت دیگر انسان ها هم مثل فرشته ها میشدند و از هیچ کس گناهی سر نمیزد...
نمیدانم چه حکمت و اندیشه ای پشت تصمیم خداوند بوده که چنین مخلوقاتی مثل ما با این ویژگی های مختلف آفریده و تصمیم به امتحان ما گرفته است ...
واقعا چقدر خوب میشد اگر ما هم حداقل در یکی از ویژگی های خداوند مثلا علم و عقل مانند او میشدیم و تمام اسرار بر ما فاش میشد ولی در آنصورت شاید درکی از وضعیت فعلی خود نداشتیم و شاید تمام خصوصیات دیگر ما هم دچار دگرگونی میشد
- ۹۶/۱۰/۰۲